سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ماه و پلنگ 
بسم الله الرحمن الرحیم
پلنگ بزرگ گام زنان با گامانی همراه با نوعی پیچش و ناز به سوی آبگیر خود براه افتاد. آبگیری که محبوبترین بخش قلمرواش بود. همه میدانستند شب پلنگ به اینجا می آید و نزدیک آبگیر نمیشدند، هرچند چندباری که یکی دو جانوار به نزدیک آبگیر امدند پلنگ تمایلی برای شکار آنان نشان نداده بود، انگاری شب را برای خوردن نمیپنداشت. گامهای ترازمند پلنگ به نزدیک آبگیر نزدیک میشد و فروغی در چشمان روشن پلنگ میدرخشید هرچه به آبگیر نزدیک میشد گامهایش سنگینتر و کم کم اضطاراب پنهانی در اندیشه اش آشکار میشد. فروغ چشمان از دیدار بود و اضطراب از به پیش رفتن.
سالها بود به نزدیکی این آبگیر می آمد. هرگز شب در آب آبگیر وارد نشده بود. نمیخواست مهپیکر درون آب را با حضور خود آشوبناک کند. تنها مینگریست. به آب به پیکر مهگون. به زیبای آن به سپیدی آن و به زیبایی آن. مست میشد. مخصوصا با بوی یاسان و نرگسان اگر مخلوط میشد هوش از سرش میرفت.
هنوز تمنا داشت. هنوز مانند مردی بود که سالها همسر خود را در آغوش کشیده اما هنوز دست نیازیده است. از رفتن به پیش ماه خود میترسید از شکستن لطافت او ناخوش میشد.
                                 ***
پلنگ جستی زد و به بالای سنگی رفت که لاک پشتی در پشت آن میزیست. لاک پشتی که شاید از آبگیر هم پیرتر بود. سالها بود چندان به آبگیر نمیرفت و بیشتر اوقات را به رفع مشکلات جانوران و دادن پند و اندز سپری میکرد.
  لاک پشت به چشمان پلنگ ساکت نگاهی کرد و نگاهی به بالاتر انداخت لختی درنگ کرد و پیش از انکه پلنگ چیزی بگوید گفت: پدربزرگت هم عاشق ماه بود. انگاری او تویی. اما چیزی که میخواهی بدانی: در پیری چند شبانه روز آنقدر به آبگیر نگاه کرد و چیزی نخورد تا مرد!
او نمیخواست پیر شود. به لاک پشت همچنان نگاه میکرد. تا آنکه در لاک خورد فرو رفت.
                       ****
پلنگ با گامهای استورا به آبگیر رسید و در جایگاه همیشگی قرار گرفت. شب مهتابی بود و ماه نورانی در آبگیر. از کودکی که ماه را یافته بود و فهمیده بود جز در آسمان در این آبگیر هم حضور دارد منتظر این لحطه بود. همه ترس گربه ای خویش را بدور انداخت. با خود میاندیشید باید پیش از هم پاشیدن ماه بگیردش. تمام توان خویش را جمع کرد. ماه چند متر با او فاصله داشت. نمیخواست دور خیز کند به بدن خود لطافتی داد تا پذیرای ماه باشد. و پرید.
پرش زیبایی بود دقیقا در جایی که ماه بود فرود آمد اما این وقتی رید از چیزی که یافت تعجب کرد  اندکی بعد متوجه مجازی بودن ماه آبگیر شد.
              *******
سالهاست در شبها جنگل عقاب طلایی دیده میشود که در اطراف تصویر ماه در آسمان طوافگونه میچرخد و هر شب بیشتر بالا میرود...

نوشته شده توسط مصطفی در چهارشنبه 86/3/16 و ساعت 10:14 عصر
نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شازده کوچولو و توصیف زن
آخه دل من
بحثی در باره نقش مسجدها در برابر تکیه ها در محرم
محبت چیست؟
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا